[فعل]

to invalidate

/ɪnˈvælɪdeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: invalidated] [گذشته: invalidated] [گذشته کامل: invalidated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باطل کردن بی اعتبار کردن، فسخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: باطل کردن
مترادف و متضاد abolish
  • 1.Misuse of the mattress will invalidate the guarantee
    1. استفاده نادرست از تشک ها ضمانت نامه را بی اعتبار می کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان