Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باطل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to invalidate
/ɪnˈvælɪdeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: invalidated]
[گذشته: invalidated]
[گذشته کامل: invalidated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باطل کردن
بی اعتبار کردن، فسخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باطل کردن
مترادف و متضاد
abolish
1.Misuse of the mattress will invalidate the guarantee
1. استفاده نادرست از تشک ها ضمانت نامه را بی اعتبار می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
invalid
invader
invade
inure
inundate
invalidity
invaluable
invariable
invariably
invasion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان