Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هیئتمنصفه
2 . هیئت داوران
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
jury
/ˈdʒʊr.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هیئتمنصفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هیئت منصفه
1.The jury was unable to agree.
1. هیئتمنصفه نتوانستند به توافق برسند.
members of the jury
اعضای هیئتمنصفه
to be on a jury
عضو هیئتمنصفه بودن
2
هیئت داوران
1.The jury chose an unexpected winner for the literary prize.
1. هیئت داوران برنده غیرمنتظرهای را برای جایزه ادبی انتخاب کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
juror
jurist
jurisprudence
jurisdiction
juridical person
jury duty
jury is unanimous
jury service
just
just a moment, please. i'll put you through.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان