[اسم]

jury

/ˈdʒʊr.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هیئت‌منصفه

معادل ها در دیکشنری فارسی: هیئت منصفه
  • 1.The jury was unable to agree.
    1. هیئت‌منصفه نتوانستند به توافق برسند.
members of the jury
اعضای هیئت‌منصفه
to be on a jury
عضو هیئت‌منصفه بودن

2 هیئت داوران

  • 1.The jury chose an unexpected winner for the literary prize.
    1. هیئت داوران برنده غیرمنتظره‌ای را برای جایزه ادبی انتخاب کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان