Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حوزه قضایی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
jurisdiction
/ˌdʒʊrɪsˈdɪkʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حوزه قضایی
قلمرو دادرسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حوزه استحفاظی
مترادف و متضاد
authority
power
1.The Court of Appeal exercised its jurisdiction to order a review of the case.
1. دادگاه تجدید نظر حوزه ی قضائیی اش را برای بررسی پرونده به کار گرفت.
2.These matters do not fall within our jurisdiction.
2. این مسائل مربوط به حوزه قضائی ما نمی شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
juridical person
juridical
jurassic
jupiter
junta
jurisprudence
jurist
juror
jury
jury duty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان