Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حمله کردن (بهطور شفاهی)
2 . سعی کردن (کسی را) زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lash out
/ˈlæʃ ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: lashed out]
[گذشته: lashed out]
[گذشته کامل: lashed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمله کردن (بهطور شفاهی)
سرزنش کردن، انتقاد کردن
1.Olson lashed out at the media.
1. "اولسون" از رسانه انتقاد کرد.
2
سعی کردن (کسی را) زدن
لگد زدن، حمله کردن (بهسمت کسی برای زدن)
1.She suddenly lashed out at the boy.
1. او ناگهان سعی کرد پسر را (کتک) بزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
lash
laser surgery
laser printer
laser
lascivious
lashings
lass
lassie
lassitude
lasso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان