Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بدبخت
2 . بسیار بد
3 . درمانده
4 . غمگین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
miserable
/ˈmɪzərəbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more miserable]
[حالت عالی: most miserable]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدبخت
بینوا، بیچاره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدبخت
بیچاره
خانهخراب
خوار
سوتهدل
مترادف و متضاد
despondent
downcast
gloomy
unhappy
cheerful
good-natured
1.Some say; "human beings are miserable creatures."
1. برخی میگویند انسانها موجودات بدبختی هستند.
2
بسیار بد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نکبتبار
miserable income/conditions/performance/weather ...
درآمد/شرایط/عملکرد/هوا و... بسیار بد
Families here are living in miserable conditions.
اینجا خانوادهها در شرایط بسیار بدی زندگی میکنند.
3
درمانده
کلافه، نا راحت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذلیلشده
زار
مفلوک
فلاکتبار
to be/look/feel miserable
درمانده بودن/به نظر رسیدن/احساس درماندگی کردن
We were cold, wet and thoroughly miserable.
ما سرد، خیس و کاملاً درمانده بودیم.
to make somebody miserable
کسی را کلافه کردن
Why do you make yourself miserable by taking on too much work?
چرا خودت را با قبول کردن این همه کار زیاد کلافه میکنی؟
4
غمگین
ناراحتکننده
1.I spent a miserable weekend alone at home.
1. من یک آخر هفته غمگین را تنها در خانه گذراندم.
2.What a miserable day!
2. چه روز غمگینی!
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
misdemean
misconstrue
misconduct
misconceive
miscellaneous
miserably
miserly
mishandle
misinterpret
misleading
کلمات نزدیک
miser
mise-en-scène
misdial
misdiagnose
misdemeanor
miserably
miserly
misery
misfire
misfit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان