[اسم]

mode

/moʊd/
قابل شمارش

1 نوع طرز

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسق طرز طور
mode of something
طرز چیزی
  • 1. Railways are an important mode of transport for the economy.
    1. راه‌آهن یک نوع مهم از حمل و نقل برای اقتصاد است.
  • 2. The mode of suicide reflects the personality of the victim.
    2. طرز خودکشی شخصیت قربانی را منعکس می‌کند.

2 حالت

  • 1.My laptop’s in sleep mode.
    1. لپ‌تاپم در حالت خواب [آماده یا معلق] است.
vibrate mode
حالت ویبره [لرزش]

3 مد (آمار)

  • 1.The mode is 8.
    1. مد، 8 است.
توضیحاتی در رابطه با mode
به ارزش یا مقداری که بیشترین تکرار را در یک مجموعه آماری دارد، مُد گفته می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان