Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روزی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
one day
/wʌn deɪ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روزی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روزی
1.One day, a letter arrived.
1. روزی، نامه ای رسید.
2.One day, I will go to Germany.
2. روزی، به آلمان خواهم رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
one by one
one another
one
oncoming
oncology
one foot in the grave
one half
one hundred
one hundred and five
one hundred thousand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان