[قید]

one day

/wʌn deɪ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روزی

معادل ها در دیکشنری فارسی: روزی
  • 1.One day, a letter arrived.
    1. روزی، نامه ای رسید.
  • 2.One day, I will go to Germany.
    2. روزی، به آلمان خواهم رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان