Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خودش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[ضمیر]
oneself
/wʌnˈself/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خودش
خود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خود
خویش
1.One needs to take care of oneself.
1. آدم باید از خودش مواظبت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
onerous
oneness
one-woman
one-way ticket
one-way street
ongoing
onion
onion ring
online
online community
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان