Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آدم منحرف (اخلاقیات)
2 . منحرف کردن
3 . تحریف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
pervert
/ˈpɜrvɜrt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آدم منحرف (اخلاقیات)
آدم گمراه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آدم منحرف
[فعل]
to pervert
/ˈpɜrvɜrt/
فعل گذرا
[گذشته: perverted]
[گذشته: perverted]
[گذشته کامل: perverted]
صرف فعل
2
منحرف کردن
دچار تباهی کردن، گمراه کردن
مترادف و متضاد
corrupt
1.Some people believe that television can pervert the minds of children.
1. برخی از مردم معتقدند که تلویزیون میتواند ذهن بچهها را منحرف کند.
3
تحریف کردن
1.Genetic scientists are often accused of perverting nature.
1. دانشمندان ژنتیک اغلب متهم به تحریف کردن طبیعت میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
perversity
perversion
perverse
pervasive smell
pervasive
perverted
pesky
pessary
pessimism
pessimist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان