Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فاز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
phase
/feɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فاز
مرحله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وهله
مرحله
فاز
گام
مترادف و متضاد
episode
stage
step
1.The first phase of the project is likely to be completed by August.
1. فاز اول این پروژه احتمالاً تا اوت به پایان خواهد رسید.
2.We're entering a new phase in international relations.
2. ما داریم وارد مرحله جدیدی در روابط بینالملل میشویم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pharynx
pharyngologist
pharming
pharmacy
pharmacology
phase out
phd
phd committee
pheasant
phenol
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان