[اسم]

plate

/pleɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بشقاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: بشقاب
مترادف و متضاد dish platter
  • 1.There's still lots of food on your plate.
    1. هنوز غذای زیادی در بشقاب تو هست.
dirty plates
بشقاب‌های کثیف
کاربرد اسم plate به معنای بشقاب
اسم plate در مفهوم "بشقاب" به ظرفی مسطح و معمولا گرد گفته می‌شود که برای ریختن غذا روی آن و خوردن غذا استفاده می‌شود. مثال:
"dirty plates" (بشقاب‌های کثیف)
".There's still lots of food on your plate" (هنوز غذای زیادی در بشقاب تو هست.)

2 زمین‌ساخت صفحه‌ای (زمین‌شناسی)

مترادف و متضاد late tectonics
  • 1.the Pacific plate
    1. زمین‌ساخت صفحه‌ای اقیانوس آرام

3 زینک (چاپ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: زینک
[فعل]

to plate

/pleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: plated] [گذشته: plated] [گذشته کامل: plated]

4 آبکاری کردن (با فلز) پوشش‌دهی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آبکاری کردن
مترادف و متضاد coat cover
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان