Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بشقاب
2 . زمینساخت صفحهای (زمینشناسی)
3 . زینک (چاپ)
4 . آبکاری کردن (با فلز)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
plate
/pleɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بشقاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بشقاب
مترادف و متضاد
dish
platter
1.There's still lots of food on your plate.
1. هنوز غذای زیادی در بشقاب تو هست.
dirty plates
بشقابهای کثیف
کاربرد اسم plate به معنای بشقاب
اسم plate در مفهوم "بشقاب" به ظرفی مسطح و معمولا گرد گفته میشود که برای ریختن غذا روی آن و خوردن غذا استفاده میشود. مثال:
"dirty plates" (بشقابهای کثیف)
".There's still lots of food on your plate" (هنوز غذای زیادی در بشقاب تو هست.)
2
زمینساخت صفحهای (زمینشناسی)
مترادف و متضاد
late tectonics
1.the Pacific plate
1. زمینساخت صفحهای اقیانوس آرام
3
زینک (چاپ)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زینک
[فعل]
to plate
/pleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: plated]
[گذشته: plated]
[گذشته کامل: plated]
صرف فعل
4
آبکاری کردن (با فلز)
پوششدهی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبکاری کردن
مترادف و متضاد
coat
cover
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
platalea leucorodia
platalea
plastic wrap
plastic surgery
plastic surgeon
plateau
platform
platform bed
platinum
platinum blond
کلمات نزدیک
plasticity
plastic wrap
plastic surgery
plastic surgeon
plastic bag
plate glass
plate tectonics
plateau
plateful
platelet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان