Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وضع ثابت
2 . فلات (جغرافیا)
3 . به وضع ثابت رسیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
plateau
/plæˈtoʊ/
قابل شمارش
[جمع: plateaus/plateaux]
1
وضع ثابت
سکون، تراز
1.Inflation has reached a plateau.
1. تورم به وضع ثابتی رسیده است.
2
فلات (جغرافیا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فلات
مترادف و متضاد
tableland
upland
[فعل]
to plateau
/plæˈtoʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: plateaued]
[گذشته: plateaued]
[گذشته کامل: plateaued]
صرف فعل
3
به وضع ثابت رسیدن
1.Prices have pretty much plateaued for now.
1. قیمت ها فعلا تقریبا به وضع ثابتی رسیده اند.
2.Unemployment has at last plateaued out.
2. (نرخ) بیکاری بالاخره به وضع ثابتی رسیده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
plate tectonics
plate glass
plate
plasticity
plastic wrap
plateful
platelet
platform
platform game
platform shoes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان