Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تعلل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
procrastination
/proʊˌkræstɪˈneɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تعلل
امروز فردا کردن، پشتگوشاندازی، تعویق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاخیر
تعلل
disapproving
formal
1.After weeks of procrastination, the president finally resigned.
1. بعد از هفتهها تعلل، رئیس جمهور بالاخره استعفا داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
procrastinate
proclivity
proclamation
proclaim
processor
procrastinator
procreate
procreation
procrustean
proctor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان