[اسم]

programming

/ˈproʊ.græm.ɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برنامه‌نویسی

معادل ها در دیکشنری فارسی: برنامه‌نویسی
  • 1.We learned how to do programming.
    1. ما آموختیم که چگونه برنامه‌نویسی کنیم.
Computer programming
برنامه‌نویسی کامپیوتر

2 زمان‌بندی (برنامه‌های تلویزیونی یا رادیویی) برنامه‌ریزی

معادل ها در دیکشنری فارسی: برنامه‌ریزی

3 برنامه‌ریزی زمان‌بندی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان