[اسم]

proponent

/prəˈpoʊnənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حامی طرفدار

معادل ها در دیکشنری فارسی: یاور
مترادف و متضاد advocate
  • 1.He is one of the leading proponents of capital punishment.
    1. او از حامیان اصلی مجازات اعدام است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان