[فعل]

to quit

/kwɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: quit] [گذشته: quit] [گذشته کامل: quit]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استعفا دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: استعفا دادن
مترادف و متضاد leave resign take up
  • 1.I hated the work so much that I quit.
    1. آن‌قدر از (آن) کار متنفر بودم که استعفا دادم.
to quit one's job
از کار خود استعفا دادن
  • Would you quit your job if you inherited lots of money?
    اگر مبلغ زیادی پول به شما ارث برسد، از کارتان استعفا می‌دهید؟
to quit as something
از شغلی استعفا دادن
  • He has decided to quit as manager of the team.
    او تصمیم گرفته‌است که از شغل مدیریت تیم استعفا دهد.
to quit something
از چیزی استعفا دادن
  • He quit the show last year because of bad health.
    او به‌خاطر وضعیت سلامت بد از (بازی در) نمایش استعفا داد.

2 دست کشیدن ترک کردن

مترادف و متضاد finish give up stop continue start
to quit doing something
از چیزی دست کشیدن/چیزی را ترک کردن
  • 1. I'm going to quit smoking.
    1. من سیگار کشیدن را ترک خواهم کرد.
  • 2. Quit wasting my time!
    2. از هدر دادن وقت من دست بکش.

3 بستن (برنامه کامپیوتری)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان