Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استعفا دادن
2 . دست کشیدن
3 . بستن (برنامه کامپیوتری)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to quit
/kwɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: quit]
[گذشته: quit]
[گذشته کامل: quit]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استعفا دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استعفا دادن
مترادف و متضاد
leave
resign
take up
1.I hated the work so much that I quit.
1. آنقدر از (آن) کار متنفر بودم که استعفا دادم.
to quit one's job
از کار خود استعفا دادن
Would you quit your job if you inherited lots of money?
اگر مبلغ زیادی پول به شما ارث برسد، از کارتان استعفا میدهید؟
to quit as something
از شغلی استعفا دادن
He has decided to quit as manager of the team.
او تصمیم گرفتهاست که از شغل مدیریت تیم استعفا دهد.
to quit something
از چیزی استعفا دادن
He quit the show last year because of bad health.
او بهخاطر وضعیت سلامت بد از (بازی در) نمایش استعفا داد.
2
دست کشیدن
ترک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بس کردن
ترک کردن
رها کردن
انصراف دادن
مترادف و متضاد
finish
give up
stop
continue
start
to quit doing something
از چیزی دست کشیدن/چیزی را ترک کردن
1. I'm going to quit smoking.
1. من سیگار کشیدن را ترک خواهم کرد.
2. Quit wasting my time!
2. از هدر دادن وقت من دست بکش.
3
بستن (برنامه کامپیوتری)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
quip
quintuplet
quintette
quintet
quint
quite
quiver
quiz
quotation mark
quote
کلمات نزدیک
quirky
quirk
quire
quip
quintuplets
quit a job
quit cold turkey
quit smoking
quite
quite a bit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان