Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بازسازی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rebuild
/ˌriːˈbɪld/
فعل گذرا
[گذشته: rebuilt]
[گذشته: rebuilt]
[گذشته کامل: rebuilt]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازسازی کردن
از نو ساختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازسازی کردن
مترادف و متضاد
reconstruct
renovate
restore
demolish
1.The cathedral was completely rebuilt in 1425 after it had been by fire.
1. کلیسای جامع پس از آنکه توسط آتش نابود شد، در سال 1425 کاملا بازسازی شد.
2.They had to rebuild their lives after the accident.
2. آنها مجبور شدند که زندگیهایشان را بعد از تصادف او نو بسازند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rebuff
rebound
reborn
reboot
rebirthing
rebuke
rebus
recalcitrant
recall
recant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان