[فعل]

to rebuild

/ˌriːˈbɪld/
فعل گذرا
[گذشته: rebuilt] [گذشته: rebuilt] [گذشته کامل: rebuilt]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازسازی کردن از نو ساختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازسازی کردن
مترادف و متضاد reconstruct renovate restore demolish
  • 1.The cathedral was completely rebuilt in 1425 after it had been by fire.
    1. کلیسای جامع پس از آنکه توسط آتش نابود شد، در سال 1425 کاملا بازسازی شد.
  • 2.They had to rebuild their lives after the accident.
    2. آنها مجبور شدند که زندگی‌هایشان را بعد از تصادف او نو بسازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان