[اسم]

removal

/rɪˈmuːvl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جابجایی انتقال، برداشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اِزاله برکناری رفع عزل
  • 1.The removal of a car that was blocking the exit.
    1. جابجایی یک خودرو که خروجی را مسدود کرده بود.
the removal of the brain tumor
برداشتن [بیرون آوردن] تومور مغزی

2 خلع عزل، اخراج، برکناری

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخراج خلع
مترادف و متضاد dismissal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان