Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تعمیر کردن
2 . تعمیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to repair
/rɪˈper/
فعل گذرا
[گذشته: repaired]
[گذشته: repaired]
[گذشته کامل: repaired]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تعمیر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترمیم کردن
تعمیر کردن
درست کردن
مرمت کردن
مترادف و متضاد
fix
fix up
mend
break
1.The mechanic said the car was so old it wasn't worth repairing.
1. مکانیک گفت که ماشین آنقدر قدیمی است که ارزش تعمیر کردن ندارد.
to repair something
چیزی را تعمیر کردن
They're repairing the holes in the road at last.
آنها بالاخره دارند چالههای جاده را تعمیر میکنند.
have something repaired
دادن چیزی را تعمیر کردن
I need to have my bike repaired.
من باید دوچرخهام را بدهم تعمیر کنند.
[اسم]
repair
/rɪˈper/
قابل شمارش
2
تعمیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترمیم
تعمیر
مرمت
مترادف و متضاد
fixing
mending
restoration
for repair
برای تعمیر
My car is in the garage for repairs.
اتومبیلم برای تعمیرات در گاراژ [تعمیرگاه] است.
in need of repair
نیازمند تعمیر
The building was in need of repair.
ساختمان نیازمند تعمیر بود.
beyond repair
غیرقابل تعمیر
The car was damaged beyond repair.
ماشین به صورت غیر قابل تعمیر آسیب دیده بود.
under repair
در دست تعمیر
The hotel is currently under repair.
هتل در حال حاضر در دست تعمیر است.
the repair to something
تعمیر چیزی
The repairs to the roof will be expensive.
تعمیرات سقف گران خواهد بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
reopen
renting
renter
rental
rent out
repair shop
repairman
repast
repeat
repeatedly
کلمات نزدیک
rep
reorganize
reorganization
reopening
reopen
repair shop
repairer
repairman
reparation
reparations
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان