[اسم]

reservation

/ˌrɛzərˈveɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رزرو

معادل ها در دیکشنری فارسی: رزرو
مترادف و متضاد booking prior arrangement
  • 1.I'll call the restaurant and make a reservation.
    1. من به رستوران زنگ می‌زنم و رزرو می‌کنم.
  • 2.We've made a reservation for dinner.
    2. ما برای شام جا [میز] رزرو کرده‌ایم.

2 تردید شک

مترادف و متضاد doubt qualm scruple confidence
  • 1.I still have some reservations about taking the job.
    1. من هنوز کمی درباره قبول کردن آن شغل تردید دارم.

3 ناحیه حفاظت‌شده محدوده

مترادف و متضاد area preserve reserve sanctuary
a reservation for Native Americans
یک ناحیه حفاظت‌شده برای امریکایی‌های بومی [سرخپوستان]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان