[اسم]

resentment

/rɪˈzentmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دلخوری رنجش، خشم

معادل ها در دیکشنری فارسی: کینه کین
  • 1.She could not conceal the deep resentment she felt.
    1. او نمی‌توانست دلخوری عمیقی که احساس می‌کرد را پنهان کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان