[اسم]

sister-in-law

/ˈsɪstər-ɪn-lɔ/
قابل شمارش

1 خواهر شوهر خواهر زن، جاری، زن برادر

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاری خواهرزن خواهرشوهر زن برادر
مترادف و متضاد brother-in-law
  • 1.Her sister-in-law is mean.
    1. خواهر شوهرش بدجنس است.
  • 2.My sister-in-law is very jealous.
    2. خواهر زنم خیلی حسود است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان