[فعل]

to sit

/sɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: sat] [گذشته: sat] [گذشته کامل: sat]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نشستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جلوس کردن نشستن
مترادف و متضاد settle down take a chair take a seat rise stand
  • 1.Emma was sitting on a stool.
    1. "اما" روی یک صندلی نشسته بود.
  • 2.We sat by the river and had a picnic.
    2. ما کنار رودخانه نشستیم و یک پیک‌نیک برگزار کردیم.
کاربرد فعل sit به معنای نشستن
فعل sit در مفهوم "نشستن" حالتی را توصیف می‌کند که تمام وزن یک فرد روی باسن او قرار می‌گیرد و معمولاً پشت یا کمر او به‌صورت قائم یا عمودی است. مثال:
".Emma was sitting on a stool" ("اما" روی یک صندلی نشسته بود.)
"!Just sit still" (فقط بدون حرکت بنشین!)

2 در امتحان شرکت کردن آزمون دادن

مترادف و متضاد take a test take an exam
to sit an exam
در امتحان شرکت کردن
  • I had to sit an exam the next day.
    من مجبور بودم روز بعدش در امتحان شرکت کنم.
کاربرد فعل sit به معنای در امتحان شرکت کردن یا آزمون دادن
فعل sit در مفهوم "در امتحان شرکت کردن" یا "آزمون دادن" معمولاً در انگلیسی بریتانیایی استفاده می‌شود و کمتر در آمریکا کاربرد دارد. از این فعل با این مفهوم برای بیان شرکت در یک امتحان یا آزمون استفاده می‌شود.

3 قرار داشتن بودن (در مکانی)

  • 1.The letter sat on the table for two days.
    1. (آن) نامه دو روز روی میز بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان