Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قاچاق کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to smuggle
/ˈsmʌɡl/
فعل گذرا
[گذشته: smuggled]
[گذشته: smuggled]
[گذشته کامل: smuggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قاچاق کردن
1.He managed to smuggle a gun into the prison.
1. او توانست اسلحه به زندان قاچاق کند.
2.They were caught smuggling diamonds into the country.
2. آنها هنگام قاچاق کردن الماس به درون کشور دستگیر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
smug
smudge
sms
smother
smoothness
smuggler
smuggling
smugly
smut
smutty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان