[فعل]

to smuggle

/ˈsmʌɡl/
فعل گذرا
[گذشته: smuggled] [گذشته: smuggled] [گذشته کامل: smuggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاچاق کردن

  • 1.He managed to smuggle a gun into the prison.
    1. او توانست اسلحه به زندان قاچاق کند.
  • 2.They were caught smuggling diamonds into the country.
    2. آنها هنگام قاچاق کردن الماس به درون کشور دستگیر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان