Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جدیت
2 . آرامش
3 . هشیاری (در برابر مستی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sobriety
/səˈbraɪəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جدیت
مترادف و متضاد
seriousness
solemnity
1.Her sobriety astounded me.
1. جدیت او مرا مبهوت کرد.
2.His daughter had always been a model of sobriety.
2. دختر او همیشه الگویی از جدیت بوده است.
2
آرامش
متانت
مترادف و متضاد
calm
sedate
1.Jason believed that maintaining his sobriety in times of crisis was the key to success in life.
1. "جیسون" معتقد بود که حفظ آرامشش در مواقع بحران، کلید موفقیت در زندگی است.
3
هشیاری (در برابر مستی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هوشیاری
1.He hated her more in his sobriety than when he was drunk.
1. او هنگام هشیاری بیشتر از او تنفر داشت به نسبت زمانی که مست بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sobering reminder
sobering
sober up
sober
sob
soccer
soccer club
soccer field
soccer game
soccer player
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان