Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هق هق کردن
2 . هق هق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sob
/sɒb/
فعل ناگذر
[گذشته: sobbed]
[گذشته: sobbed]
[گذشته کامل: sobbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هق هق کردن
گریه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زار زدن
هقهق کردن
هایهای گریه کردن
گریه کردن
گریستن
1.We found her sobbing in a corner.
1. ما او را گوشهای در حال هق هق کردن یافتیم.
[اسم]
sob
/sɒb/
قابل شمارش
2
هق هق
گریه (شدید)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گریه و زاری
1.I could hear her sobs through the wall.
1. من میتوانستم هق هق او را در آن طرف دیوار بشنوم.
تصاویر
کلمات نزدیک
soaring
soar
soapy
soapstone
soapbox
sober
sober up
sobering
sobering reminder
sobriety
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان