[اسم]

sportswoman

/ˈspɔːrtswʊmən/
قابل شمارش
[جمع: sportswomen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ورزشکار (زن)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ورزشکار
مترادف و متضاد athlete
  • 1.He is one of this country's top professional sportswoman.
    1. او یکی از بهترین ورزشکاران حرفه‌ای این کشور است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان