Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیرکرده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
stuck
/stʌk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stuck]
[حالت عالی: most stuck]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیرکرده
1.I hate being stuck behind a desk all day.
1. متنفرم از اینکه تمام روز را پشت یک میز گیر کنم [بنشینم].
2.My key got stuck in the lock.
2. کلیدم در درون قفل گیر کرد.
3.This door seems to be stuck.
3. این در به نظر گیر کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
stucco
stubby
stubbornness
stubbornly
stubborn
stuck-up
stud
studded
student
student loan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان