[اسم]

tour

/tʊr/
قابل شمارش
[جمع: tours]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گردش تور گردشگری

معادل ها در دیکشنری فارسی: تور گشت
مترادف و متضاد excursion expedition journey
tour of/round/around somewhere
تور دور جایی
  • 1. a 10-day tour of China
    1. یک تور ده‌روزه چین
  • 2. a tour round Europe
    2. گردش دور اروپا
a walking/cycling/sightseeing ... tour
تور پیاده‌روی/دوچرخه‌سواری/اماکن دیدنی
  • We met on a cycling tour in Italy.
    ما همدیگر را در یک تور دوچرخه‌سواری در ایتالیا دیدیم.
a tour guide
راهنمای تور

2 تور موسیقی

to be on tour
در تور موسیقی بودن
  • 1. The band is currently on a nine-day tour of France.
    1. گروه هم‌اکنون در تور موسیقی نه‌روزه در فرانسه است.
  • 2. The band is on tour in France.
    2. گروه موسیقی در توری در فرانسه است.
[فعل]

to tour

/tʊr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: toured] [گذشته: toured] [گذشته کامل: toured]

3 سفر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیر کردن گشت زدن
مترادف و متضاد travel round
  • 1.We spent four weeks touring around Europe.
    1. ما چهار هفته دور اروپا سفر کردیم.
to tour something
به جایی سفر کردن
  • She toured the country promoting her book.
    او کل کشور را برای معرفی کتابش سفر کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان