Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گردش
2 . تور موسیقی
3 . سفر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
tour
/tʊr/
قابل شمارش
[جمع: tours]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گردش
تور گردشگری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تور
گشت
مترادف و متضاد
excursion
expedition
journey
tour of/round/around somewhere
تور دور جایی
1. a 10-day tour of China
1. یک تور دهروزه چین
2. a tour round Europe
2. گردش دور اروپا
a walking/cycling/sightseeing ... tour
تور پیادهروی/دوچرخهسواری/اماکن دیدنی
We met on a cycling tour in Italy.
ما همدیگر را در یک تور دوچرخهسواری در ایتالیا دیدیم.
a tour guide
راهنمای تور
2
تور موسیقی
to be on tour
در تور موسیقی بودن
1. The band is currently on a nine-day tour of France.
1. گروه هماکنون در تور موسیقی نهروزه در فرانسه است.
2. The band is on tour in France.
2. گروه موسیقی در توری در فرانسه است.
[فعل]
to tour
/tʊr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: toured]
[گذشته: toured]
[گذشته کامل: toured]
صرف فعل
3
سفر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیر کردن
گشت زدن
مترادف و متضاد
travel round
1.We spent four weeks touring around Europe.
1. ما چهار هفته دور اروپا سفر کردیم.
to tour something
به جایی سفر کردن
She toured the country promoting her book.
او کل کشور را برای معرفی کتابش سفر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
toupee
toughen up
toughen
tough meat
tough decision
tour de force
tour guide
tour operator
tourism
tourism campaign
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان