[اسم]

trainer

/ˈtreɪ.nər/
قابل شمارش
[جمع: trainers]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کفش ورزشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: کتانی
مترادف و متضاد running shoe training shoe
  • 1.Rafael, I think I have left my trainers at your house.
    1. "رافائل"، فکر کنم کفش‌های ورزشی‌ام را در خانه تو جا گذاشته‌ام.
a pair of trainers
یک جفت کفش ورزشی

2 مربی تربیت‌کننده (حیوانات)

معادل ها در دیکشنری فارسی: مربی
مترادف و متضاد coach instructor teacher
  • 1.A lot of wealthy people have their own personal trainer.
    1. بسیاری از افراد ثروتمند برای خود مربی شخصی دارند.
  • 2.They showed pictures of the horse and its trainer.
    2. آنها تصاویری از اسب و مربی‌اش نشان دادند.
a dog trainer
تربیت‌کننده سگ
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان