[صفت]

transitory

/ˈtrænzətɔːri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more transitory] [حالت عالی: most transitory]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موقتی ناپایدار، گذرا

formal
مترادف و متضاد fleeting temporary
  • 1.the transitory nature of his happiness
    1. ماهیت ناپایدار خوشبختی‌اش
  • 2.These feelings of resentment tend to be transitory.
    2. این احساسات تنفر معمولا موقتی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان