Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترجمه کردن
2 . (از چیزی به چیز دیگر) تبدیل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to translate
/trænzˈleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: translated]
[گذشته: translated]
[گذشته کامل: translated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترجمه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برگرداندن
ترجمه کردن
مترادف و متضاد
interpret
render
1.She works for the EU, translating from English into French.
1. او برای اتحادیه اروپا کار میکند، از انگلیسی به فرانسه ترجمه میکند.
2.We were asked to translate a list of sentences.
2. از ما خواسته شد تا فهرستی از جملات را ترجمه کنیم.
2
(از چیزی به چیز دیگر) تبدیل کردن
1.It's time to translate words into action.
1. وقتش است که حرف را به عمل تبدیل کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
transitory
transit
transistor
transiently
transient
translation
translator
transmigrate
transmissible
transmit
کلمات نزدیک
transitory
transitive
transitional government
transitional
transition
translation
translator
translucent
transmigrate
transmission
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان