[صفت]

undulating

/ˈʌnʤəˌleɪtɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more undulating] [حالت عالی: most undulating]

1 مواج نوسانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرپیچ و تاب تابدار موجدار
مترادف و متضاد oscillate surge wave
  • 1.The undulating terrain of the area has made it difficult for engineers to build roads there.
    1. زمین مواج آن منطقه، جاده ساختن را برای مهندسان در آنجا دشوار کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان