[صفت]

unfortunate

/ʌnˈfɔːr.tʃə.nət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unfortunate] [حالت عالی: most unfortunate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تأسف‌آور مایه تأسف

معادل ها در دیکشنری فارسی: بخت‌برگشته بدبخت فلک‌زده
مترادف و متضاد unlucky fortunate
  • 1.It was so unfortunate that she lost her job just as her husband got sick.
    1. بسیار تأسف‌آور بود که او کارش را دقیقاً همزمان با بیمار شدن شوهرش از دست داد.
an unfortunate mistake
اشتباهی تأسف‌آور

2 بدشانس بداقبال، بدبخت، نگون‌بخت

  • 1.One unfortunate person failed to see the hole and fell straight into it.
    1. یک آدم نگون‌بخت نتوانست چاله را ببیند و مستقیم به درون آن افتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان