Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیشخدمتی کردن (در رستوران)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wait on
/weɪt ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: waited on]
[گذشته: waited on]
[گذشته کامل: waited on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشخدمتی کردن (در رستوران)
غذا سرو کردن
1.‘Help yourself,’ she said, ‘I’m too tired to wait on you.’
1. او گفت: «از خودتان پذیرایی کنید. من خیلی خستهام و نمیتوانم غذا برایتان سرو کنم.»
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wait
waistline
waistcoat
waistband
waist pack
waiter
waiter's assistant
waiting
waiting area
waiting game
کلمات نزدیک
wait hand and foot
wait for the dust to settle
wait
waistline
waistcoat
wait up
waiter
waiting
waiting list
waiting room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان