Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بافتن
2 . مارپیچ رفتن (وسیله نقلیه)
3 . ساختن
4 . بافت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to weave
/wiːv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wove]
[گذشته: wove]
[گذشته کامل: woven]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بافتن
تنیدن، بافندگی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بافتن
تنیدن
1.Most spiders weave webs that are almost invisible.
1. اکثر عنکبوتها تارهایی میتنند که تقریبا نامرئی هستند.
2.She weaves a beautiful silk carpet.
2. او قالی ابریشمی زیبایی میبافد.
2
مارپیچ رفتن (وسیله نقلیه)
به چپ و راست رفتن
1.He weaved through traffic.
1. او از میان ترافیک مارپیچ رفت.
3
ساختن
پروردن، شکل دادن، سر هم کردن
[اسم]
weave
/wiːv/
غیرقابل شمارش
4
بافت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بافت
تصاویر
کلمات نزدیک
weathervane
weatherproof
weatherman
weathering
weathergirl
weaver
weaver bird
weaving
web
web browser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان