[اسم]

wedge

/wedʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گوه (ابزاری مکانیکی) گووه

معادل ها در دیکشنری فارسی: گوه
  • 1.He hammered the wedge into the crack in the stone.
    1. او با چکش، گوِه را درون شکافی در سنگ فرو کرد.

2 چوب گلف دارای سر زاویه‌دار

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان