Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . پذیرایی کردن
2 . دریافت کردن
3 . خوردن (ضربه)
4 . دیدن (ارباب رجوع)
5 . پذیرفتن
6 . (ورزش) فرود آمدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
recevoir
/ʀəs(ə)vwaʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: reçu]
[حالت وصفی: recevant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پذیرایی کردن
استقبال کردن، مهمانی دادن
مترادف و متضاد
accueillir
recevoir quelqu'un
از کسی پذیرایی کردن
1. C'est mieux de recevoir des amis le samedi soir.
1. بهتر است شنبه شب از دوستان پذیرایی کرد.
2. Paul, c'est un peu tard pour recevoir des amis.
2. "پل"، الان قدری دیر است که بخواهی پذیرای دوستانت باشی.
2
دریافت کردن
گرفتن
مترادف و متضاد
percevoir
toucher
recevoir quelque chose
چیزی را دریافت کردن
1. Elle a reçu des fleurs pour son anniversaire.
1. او برای تولدش گل دریافت کردهاست.
2. Je garde toutes les lettres que je reçois.
2. تمام نامههایی را که دریافت میکنم، نگه میدارم.
recevoir les nouvelles/le feu vert
خبرهایی/چراغ سبزی گرفتن
1. Cette initiative a reçu le feu vert du gouvernement.
1. چنان ابتکاری چراغ سبز دولت را گرفت.
2. Nous avons reçu de bien mauvaises nouvelles.
2. ما خبرهای بسیار بدی گرفتیم [شنیدیم.]
3
خوردن (ضربه)
مترادف و متضاد
prendre
donner
recevoir un coup de poigne/une gifle/une touche...
مشتی/سیلی/ضربهای ... خوردن
1. Il a reçu un coup de pied en pleine figure.
1. لگدی درست وسط صورتش خورد.
2. Il a reçu un mauvais coup sur la tête.
2. ضربه بدی به سرش خورد.
3. J'ai reçu un coup de poigne.
3. من یک مشت خوردم.
4
دیدن (ارباب رجوع)
مترادف و متضاد
accueillir
voir
recevoir (quelqu'un)
(کسی را) دیدن
1. Il a reçu trois clients ce matin.
1. امروز صبح سه مشتری را دید.
2. Il reçoit de 8 à 10.
2. او از ساعت 8 تا 10 [بیمار] میبیند.
3. Le docteur recevait 40 patient par jour.
3. دکتر روزانه 40 بیمار میدید.
5
پذیرفتن
پذیرفته شدن (امتحان)
مترادف و متضاد
admettre
refuser
reçevoir quelqu'un
کسی را پذیرفتن
1. À ce concours, on reçoit environ un candidat sur dix.
1. در این امتحان، حدوداً یک داوطلب از ده داوطلب را میپذیریم.
2. Je suis reçu à cet examen.
2. در چنان امتحانی پذیرفته شدم.
در این معنی همیشه به شکل مجهول و با حرف اضافه à میآید.
6
(ورزش) فرود آمدن
به زمین نشستن
(se recevoir)
se recevoir mal/juste...
بد/درست... به زمین نشستن
1. Il s'est reçu tout à l'heure.
1. همین الان به زمین نشست.
2. La parachutiste s'est mal reçue.
2. چترباز بد به زمین نشست.
تصاویر
کلمات نزدیک
receveur
recevable
recette
recentrer
recenser
rechange
recharge
rechargeable
recharger
recherche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان