[فعل]

fahren

/ˈfaːʁən/
فعل بی قاعده فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fuhr] [گذشته: fuhr] [گذشته کامل: gefahren] [فعل کمکی: haben ]

1 راندن

مترادف و متضاد lenken steuern
Auto/Rad/... fahren
اتومبیل/دوچرخه/... راندن
  • 1. Kannst du schon Fahrrad fahren?
    1. تو بلدی دوچرخه برانی [بلدی دوچرخه‌سواری کنی]؟
  • 2. Sie fährt einen roten Wagen.
    2. او یک ماشین قرمز را می‌راند.

2 رفتن (با وسایل نقلیه زمینی)

مترادف و متضاد nehmen tragen
mit dem Schiff fahren
با کشتی رفتن
  • Wir könnten zusammen mit dem Schiff fahren!
    ما می‌توانستیم با هم با کشتی برویم!
mit dem Zug/Auto/Fahrrad fahren
با قطار/اتومبیل/دوچرخه رفتن
  • 1. Ich fahre gerne mit der Bahn.
    1. من ترجیح می‌دهم با قطار بروم.
  • 2. Ich fuhr mit dem Fahrrad in die Stadt.
    2. من با دوچرخه به شهر رفتم.
irgendwohin fahren
به جایی رفتن
  • Ich fahre morgen nach Paris.
    من فردا به پاریس می‌روم.
کاربرد واژه fahren به‌معنای رفتن
فعل fahren در این کاربرد معادل دقیقی در فارسی ندارد. fahren به معنای جابه‌جا شدن از طریق یک وسیله حمل‌ونقل زمینی یا دریایی است. ما معمولاً برای اشاره به چنین شرایطی از فعل "رفتن" استفاده می‌کنیم. fahren معمولاً در این کاربرد برای اشاره به جابه‌جایی با انواع وسایل نقلیه زمینی چرخ‌دار مثل قطار، ماشین، اتوبوس، کالسکه و ... استفاده می‌شود، به مثال زیر توجه کنید:
"in einer Kutsche fahren" (در یک کالسکه رفتن/جابه‌جا شدن)
گاهی از fahren برای تاکید روی با ماشین رفتن در مقابل پیاده رفتن استفاده می‌شود. به مثل زیر توجه کنید:
"ihr fahrt und wir gehen zu Fuß" (شما با ماشین بروید و ما پیاده می‌رویم.)

3 حرکت کردن (وسیله نقلیه) جابه‌جا شدن، رفتن

مترادف و متضاد gehen sich bewegen sich fortbewegen umziehen
  • 1.Der Zug fährt.
    1. قطار حرکت می‌کند.
  • 2.Dieser Bus fährt nicht am Feiertagen.
    2. این اتوبوس در روزهای تعطیل حرکت نمی‌کند.
  • 3.Unser Auto fährt nicht.
    3. ماشین ما حرکت نمی‌کند.
Fahrstuhl/Rolltreppe fahren
حرکت کردن آسانسور/پله‌برقی
  • Der Fahrstuhl fährt nur bis zum achten Stock.
    آسانسور تنها تا طبقه هشت حرکت می‌کند [بالا می‌رود].
کاربرد واژه fahren به‌معنای حرکت کردن
واژه fahren در این کاربرد به عمل حرکت کردن یا جابه‌جایی یک وسیله نقلیه زمینی یا دریایی اشاره می‌کند. به مثال زیر توجه کنید:
"das Schiff fährt langsam" (کشتی به‌آرامی حرکت می‌کند)
"wann fährt die nächste Straßenbahn?" (تراموای بعدی چه زمانی حرکت می‌کند؟)
البته کاربرد fahren در این کاربرد محدود به وسایل حمل‌ونقل چرخ‌دار نیست و ممکن است برای دیگر وسایل مکانیکی هم استفاده شود.

4 کنار آمدن سر کردن

مترادف و متضاد zurechtkommen
  • 1.Mit den Produkten dieser Firma sind wir noch nie gut gefahren.
    1. با محصولات جدید این شرکت هرگز نتوانستیم خوب کنار بیاییم.
  • 2.Mit ihm sind wir gut gefahren.
    2. ما با او به‌خوبی کنار آمدیم.
توضیحاتی در رابطه با فعل fahren در این معنا
فعل fahren را در این معنا را می‌توان با فعل zurechtkommen مترادف دانست و باید توجه داشت که از این فعل در این معنی در زبان عامیانه استفاده می‌شود.

5 کشیدن نوازش کردن

مترادف و متضاد streicheln streichen
  • 1.Er fuhr über den Tisch.
    1. او روی میز را (دستمال) می‌کشد.
  • 2.Sie fuhr sich mit dem Handrücken über die Stirn.
    2. او با پشت دست پیشانی‌اش را نوازش می‌کرد.
کاربرد فعل fahren به‌معنای کشیدن
برای بیان حرکت روی چیزی یا نوازش‌کردن چیزی می‌توان از فعل "fahren" به‌معنای (کشیدن) استفاده کرد. مثال:
"mit der Hand über die Augen fahren" (دستی به چشم‌ها کشیدن)

6 رساندن بردن

مترادف و متضاد bringen überführen
jemanden irgendwohin fahren
کسی را به جایی رساندن
  • 1. Ich fahre dich nach Hause.
    1. من تو را به خانه می‌رسانم.
  • 2. Sie haben ihn ins Krankenhaus gefahren.
    2. آن‌ها او را به بیمارستان رساندند.

7 رانندگی کردن

links/rechts fahren
از سمت چپ/راست (خیابان) رانندگی کردن
  • Soll ich links oder rechts fahren?
    باید از سمت چپ رانندگی کنم؟
vorsichtig/schnell fahren
بااحتیاط/سریع رانندگی کردن
  • Er fährt vorsichtig.
    او با احتیاط رانندگی می‌کند.
mit (Geschwindigkeit) fahren
با (سرعتی) رانندگی کردن
  • Er fuhr mit 100 Stundenkilometern.
    او با سرعت 100 کیلومتر در ساعت رانندگی می‌کرد.
an/gegen etwas (Akk.) fahren
به سمت چیزی رانندگی کردن [با ماشین به چیزی خوردن]
  • Er fährt an einen Baum.
    او با ماشین به درخت می‌خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان