خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گواهینامه (رانندگی)
[اسم]
der Führerschein
/ˈfyːrərˌʃaɪ̯n/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Führerscheine]
[ملکی: Führerschein(e)s]
1
گواهینامه (رانندگی)
1.Meine Frau hat keinen Führerschein.
1. همسر من گواهینامه ندارد.
2.Sigrid hat endlich ihren Führerschein bekommen.
2. "زیگرید" بالاخره گواهینامهاش را گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
führer
führend
führen
fühlungnahme
fühler
führerscheinklasse
führerscheinprüfung
führerscheintourismus
führung
fülle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان