خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خطر
[اسم]
die Gefahr
/ɡəˈfaːɐ̯/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Gefahren]
[ملکی: Gefahr]
1
خطر
1.Noch ist das Hochwasser keine Gefahr für die Stadt, aber es steigt ständig.
1. سیل هنوز هیچ خطری برای شهر ندارد اما سطح آب به طور مداوم در حال بالا آمدن است.
2.Viele fürchten die Gefahr der Atomkraftwerke.
2. خیلیها از خطر نیروگاههای هستهای میترسند.
تصاویر
کلمات نزدیک
geeignet
geehrt
gedärm
gedämpft
gedächtniskirche
gefahren
gefahrlos
gefallen
gefangen
gefangene
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان