خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گلو درد
[اسم]
die Halsschmerzen(pl)
/ˈhalsˌʃmɛʁʦən/
قابل شمارش
جمع
[ملکی: Halsschmerzen]
1
گلو درد
1.Dean hat Halsschmerzen, und sie hustet auch ein wenig.
1. "دن" گلودرد داشت و کمی هم سرفه میکرد.
2.Ich habe Halsschmerzen.
2. من گلو درد دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
halskrause
halskette
hals- und beinbruch!
hals über kopf
hals
halstuch
halswirbelsäule
halt
halt die ohren steif!
haltbar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان