Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . منسوخ کردن
[فعل]
to abrogate
/ˈæbrəɡeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: abrogated]
[گذشته: abrogated]
[گذشته کامل: abrogated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منسوخ کردن
ملغی کردن، فسخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فسخ کردن
مترادف و متضاد
nullify
repeal
1.The rule has been abrogated by mutual consent.
1. این قانون با رضایت دو طرف فسخ شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
abrocome
abrocoma
abroad
abroach
abridgment
abrogation
abrogator
abronia
abronia elliptica
abronia fragrans
کلمات نزدیک
abroad
abridgment
abridger
abridgement
abridged
abrogated
abrogation
abrupt
abrupt end
abruption
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان