خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عادت کردن
[فعل]
to acclimatize
/əˈklaɪmətaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: acclimatized]
[گذشته: acclimatized]
[گذشته کامل: acclimatized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عادت کردن
خو گرفتن
مترادف و متضاد
acclimate
1.It takes many months to acclimatize to life in the tropics.
1. دو ماه طول میکشد تا به زندگی در مناطق استوایی عادت کرد.
2.We haven’t got acclimatized to village life yet.
2. ما هنوز به زندگی در روستا خو نگرفتهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک
acclimatization
acclimation
acclimated
acclimate
acclamation
acclimatized
acclivity
accolade
accommodate
accommodating
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان