خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجازه دادن
2 . اختصاص دادن (پول و زمان)
3 . امکان دادن
[فعل]
to allow
/əˈlɑʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: allowed]
[گذشته: allowed]
[گذشته کامل: allowed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اجازه دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجازه دادن
گذاشتن
مترادف و متضاد
authorize
let
permit
forbid
prevent
to allow somebody to do something
به کسی اجازه دادن کاری را انجام دادن
1. Arthur's agility will allow him to excel in many sports.
1. چابکی "آرتور" به او این اجازه را میدهد که در بسیاری ورزشها بهترین باشد.
2. You're not allowed to talk during the exam.
2. شما اجازه ندارید حین امتحان صحبت کنید.
to allow something to do something
به چیزی اجازه انجام کاری دادن
He allowed his mind to wander.
او به ذهنش اجازه تفکر داد.
to allow something
به چیزی اجازه دادن [مجاز بودن]
Smoking is not allowed in the hall.
سیگار کشیدن در هال مجاز نیست.
to allow that…
اجازه دادن این که...
He refuses to allow that such a situation could arise.
او مخالف این است که اجازه دهد چنین موقعیتی به وجود بیاید.
2
اختصاص دادن (پول و زمان)
to allow somebody something
به کسی چیزی اختصاص دادن
You're allowed an hour to complete the test.
به شما یک ساعت زمان اختصاص داده شدهاست تا آزمون را تکمیل کنید.
to allow an amount of time
مدت زمانی را اختصاص دادن
Allow three hours for the whole trip.
به کل سفر سه ساعت اختصاص دهید.
3
امکان دادن
ممکن ساختن
to allow somebody to do something
به کسی امکان انجام کاری را دادن
The extra money will allow me to upgrade my computer.
پول اضافی این امکان را به من میدهد که کامپیوترم را ارتقا دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
allotropic
allotment
allot
allophone
allodium
allowable
allowably
allowance
allowed
alloy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان