1 . تنها 2 . فقط 3 . تنها
[صفت]

alone

/əˈloʊn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more alone] [حالت عالی: most alone]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنها

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌کس تنها یکه یک‌تنه
مترادف و متضاد by oneself lonely solo accompanied in company
  • 1.He likes being alone in the house.
    1. او تنها بودن در خانه را دوست دارد.
  • 2.I've been so alone since you went away.
    2. من خیلی تنها بوده‌ام از وقتی که تو رفتی.
  • 3.She was alone that evening.
    3. آن شب او تنها بود.
[قید]

alone

/əˈloʊn/
غیرقابل مقایسه

2 فقط تنها

مترادف و متضاد only
  • 1.He is answerable to Parliament alone.
    1. او فقط به پارلمان پاسخگو است.
  • 2.You alone can help me.
    2. تو فقط می‌توانی کمکم کنی.

3 تنها به تنهایی

مترادف و متضاد on one's own
  • 1.Do you like living alone?
    1. آیا تنها زندگی کردن را دوست داری؟
  • 2.I don't like going out alone at night.
    2. من دوست ندارم شب تنها بیرون بروم.
  • 3.I work alone.
    3. من تنها کار می‌کنم.
  • 4.You are not alone in this.
    4. تو در این (مسئله) تنها نیستی.
  • 5.You can't blame anyone else; you alone made the decision.
    5. تو نمی‌توانی هیچکس دیگری را مقصر بدانی؛ تو به تنهایی این تصمیم را گرفتی.
all alone
تنهای تنها
  • She was sitting all alone in the hall.
    او تنهای تنها در سالن نشسته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان