1 . ظاهر 2 . حضور 3 . ظهور
[اسم]

appearance

/əˈpɪrəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ظاهر

مترادف و متضاد look looks mien
  • 1.It has a great appearance.
    1. آن ظاهری عالی دارد.
to keep up appearances
ظواهر را حفظ کردن/ظاهرسازی کردن
  • When she lost all her money, she was determined to keep up appearances.
    وقتی که او تمام پولش را از دست داد، مصمم بود که ظواهر را حفظ کند.
the physical/outward/external appearance of something
ظاهر فیزیکی/بیرونی/خارجی چیزی

2 حضور ظاهر

to make appearance
حضور یافتن
  • She made two public appearances during her visit.
    او طی بازدیدش دو بار در ملا عام حضور یافت.

3 ظهور

معادل ها در دیکشنری فارسی: بروز ظهور
  • 1.The appearance of new products on the market has increased competition.
    1. ظهور محصولات جدید در بازار، رقابت را افزایش داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان