خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حضور
2 . شرکتکننده
[اسم]
attendance
/əˈtendəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حضور
حاضر بودن
1.Attendance at these lectures is not compulsory.
1. حضور در این سخنرانیها اجباری نیست.
2.Teachers must keep a record of students' attendances.
2. معلمان باید حضور دانشآموزان را ثبت کنند.
2
شرکتکننده
حضار
1.There was an attendance of 42 at the meeting.
1. 42 نفر شرکتکننده در جلسه حضور داشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
attend to
attend
attain
attagirl
attacker
attendant
attender
attentive
attentively
attenuate
کلمات نزدیک
attend to
attend a tv program
attend
attempted robbery
attempted murder
attendant
attending physician
attention
attention span
attentive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان