خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چشم بند
2 . چشم کسی را بستن
[اسم]
blindfold
/ˈblaɪndˌfoʊld/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چشم بند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چشمبند
1.Take off your blindfold now.
1. حالا چشم بندت را بردار [در بیاور].
[فعل]
to blindfold
/ˈblaɪndˌfoʊld/
فعل ناگذر
[گذشته: blindfolded]
[گذشته: blindfolded]
[گذشته کامل: blindfolded]
صرف فعل
2
چشم کسی را بستن
چشم بسته بودن
1.The prisoners were blindfolded.
1. زندانیان چشم بسته بودند [چشم زندانیان را بسته بودند].
تصاویر
کلمات نزدیک
blind spot
blind obedience
blind man’s buff
blind hatred
blind faith
blinding
blinding sunlight
blindly
blindness
blindside
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان