خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزاحم شدن
2 . نگران کردن
3 . اذیت کردن
4 . زحمت
[فعل]
to bother
/ˈbɑð.ər/
فعل گذرا
[گذشته: bothered]
[گذشته: bothered]
[گذشته کامل: bothered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مزاحم شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زحمت دادن
مزاحم شدن
آویزان شدن
مترادف و متضاد
disturb
trouble
worry
comfort
to bother somebody
مزاحم کسی شدن
I'm sorry to bother you, but could you direct me to the station?
ببخشید که مزاحمتان میشوم، اما میتوانید من را به سمت ایستگاه راهنمایی کنید؟
to bother somebody with something
با چیزی مزاحم کسی شدن
I didn't want to bother her with work on her day off.
من نمیخواستم در روز تعطیلیاش با موضوع کاری مزاحمش شوم.
2
نگران کردن
زحمت دادن (به خود)، ناراحت کردن
مترادف و متضاد
concern
disturb
upset
worry
comfort
to bother somebody
کسی را ناراحت [نگران] کردن
1. I don't care if he doesn't come, it doesn't bother me.
1. برایم مهم نیست اگر او نیاید، مرا ناراحت نمیکند.
2. What bothers journalists?
2. چه چیزی روزنامهنگاران را نگران میکند؟
to bother to do something
زحمت انجام کاری را دادن
He hasn't even bothered to write.
او حتی به خود زحمت (نامه) نوشتن هم نداده است.
to bother doing something
زحمت انجام کاری را دادن
Why bother asking if you're not really interested?
چرا به خود زحمت پرسیدن میدهی اگر واقعا علاقهمند نیستی؟
3
اذیت کردن
آزار دادن، ناراحت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصدیع دادن
to bother somebody
کسی را اذیت کردن
1. Don’t worry – my dog won’t bother you.
1. نگران نباش؛ سگم اذیتت نمیکند.
2. If he starts bothering you, let me know.
2. اگر شروع به اذیتت کرد، به من بگو.
to bother somebody that…
کسی را ناراحت کردن که...
Does it bother you that she earns more than you?
ناراحتت میکند که او بیشتر از تو پول در میآورد؟
to bother somebody to do something
انجام کاری کسی را ناراحت کردن
It bothers me to think of her alone in that big house.
ناراحتم میکند که فکر کنم او تنهای تنها در آن خانه درندشت است.
[اسم]
bother
/ˈbɑð.ər/
غیرقابل شمارش
4
زحمت
دردسر، مزاحمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زحمت
مزاحمت
1.I don't want to put you to any bother.
1. من نمیخواهم شما را به زحمت بیندازم.
2.She’s been having a bit of bother with her car.
2. او کمی با اتومبیلش دردسر داشتهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
both my shoelaces came undone.
both
botfly
botch
botany
botheration
bothered
bothersome
botnet
botox
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان